دست نوشته شهید قامت بیات اعزام به دارخوین

۱۳۵۹/۸/۱۵

صبح به طرف اهواز حرکت کردیم. در راه فقط ماشین های بزرگ باری تردد داشتند که وسایل خانه جنگ زده ها را به شهرهای امن می بردند. بعد از دو ساعت به سپاه اهواز رسیدیم. در آنجا برادران زنجانی را که از یک ماه پیش به شهر آمده بودند دیدیم. ما نیز آنجا مستقر شدیم. بعد از ظهر سوار مینی بوس و دو ماشین دیگر شده به طرف دارخوین حرکت کردیم.نزد یکیهای شب به منطقه رسیدیم. در روستای دارخوین هیچ کس نبود. قبلا اهالی روستا کوچ کرده بودند، فقط دامها و حیواناتشان در صحرا و نخلستان ها پراکنده بودند و بی صاحب در زیر خمپاره های دشمن ترکش خورده و کشته می شدند. برادری می گفت چند روز پیش از آمدن شما دو تانک عراقی را بچه ها زده اند که لاشه آنها در ان طرف رودی که از کنار دارخوین می گذرد. باقی مانده است.

بعد از یک روز استقرار در دارخوین صبح به طرف روستاهای سلمانیه و محمدیه که خط مقدم ما محسوب می شد حرکت کردیم. گروه اعزامی ما به خط بیست نفر بود. هشت نفر از برادان زنجانی قبل از امدن ما به آنجا با تعدادی از پاسداران اصفهان قم و ابهر در زیر یم پل مستقر بودند. ما نیز با راهنمایی بچه ها در آنجا مستقر شدیم.

امکانات ما:

تجهیزات مادر این منطقه سه خمپاره انداز است که دو تای آنها در”ده محمدیه” مستقر شده و یکی دیگر در حدود چهل متری پل در حیاط یکی از خانه های روستایی قرار دارد. از سلاح سنگین فقط اینها را داریم و چند قبضه آر پی چی هفت.