نامه شهید ابوالفضل نوری به پدرش

حضور پدر عزیزم آقای رحیم نوری
پس از عرض سلام امیدوارم حال شما خوب باشد ، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم . رزمندگان جبهه روز به روز دارند پیش می روند انشاءالله شاید به همین زودی ها در همه جبهه ها عراقیها را شکست بدهیم من هم حالم خوب است و سالم هستم در مورد سربازی هم که گفتم هنوز وضع روشن نشده ولی می گویند اینطور می خواهد بشود اگر شدمن قبول می کنم ومی مانم ومی جنگم نشد هم که نشد ، ببینیم بعداز دو ماه چه پیش می آید . چند تا عکس گرفته ام آنها را هم می فرستم البته دفعه بعد راستی موقع منصور ، مشهدی اکبر ، آمنه خانم ، هما ، عشرت نفری صد تومان به من دادند آمنه خانم و هما پسته و مغز بادام خریده ودادند واز زیر قرآن ردم کردند خلاصه خیلی محبت کردند . الان در جبهه ای که من هستم ،ما مسلط هستیم ودرگیری تمام شده وعراقیها فرار کرده اند واز دور گاهگاهی خمپاره می زنند دیگر عرضی نیست به همه بچه ها رباب ، بهمن ، حمید کوچولو ، بتول ، سارا ، بتول بهمن ، ننه آقا و چهل همسایه این ور و آن ور سلام می رسانم به مشهدی عظیم ، مشهدی رحمان ، آقا جمشید ، آقا پرویز همه سلام می رسانم خدانگهدار شما . به بهمن هم جداگانه نامه می نویسم البته هر موقع وقت کنم فقط درسش را محکم بچسبد و حواسش جمع باشد هر کاری کند آینده اش را در نظر داشته باشد دیگر عرضی نیست خداحافظ ، یک خواب خنده آوری هم دیده ام که می آیم به خودتان می گویم باز هم خداحافظ .
ابوالفضل نوری