شهید محمدباقر فتح الهی

زندگی نامه:

محمد باقر سال ۱۳۴۱ در شهرستان سلطانیه به دنیا آمد.باقر در خانواده ای مستضعف و مذهبی بزرگ شد و در این دو کلمه راز انقلاب نهفته است زیرا علیرغم همه تحلیلهای مارکسیستی و غربی مشخصاً این مذهب ماست که امروزه عضیمترین جبهه ضد امپریالیستی را در جهان گشود است و بار سنگین این نهضت ونظام و باروزین جنگ را جزء مستضعفین بر دوش نگرفتند باقر نیز از همین قشری بود که امام یک موی این ها را بر همه کاخ نشینان ترجیح داده اند او در مدت تحصیلات دبیرستانی خود همچون هزاران بسیجی سر از پا نشناخته دیگر برای آ«که تعهد خود را به اسلام ثابت کرده باشد اعزام جبهه شد ولی به این اندک قناعت نکرد و تصمیم گرفت یک باره خود را بدون هیچ کم و کاست در اختیار اسلام بگذارد همزمان با شدت کرفتن عملیات ها و نیاز جبهه به سپاه پیوست و دبیرستان را به قصد یک دانشگاه عظیم تاریخی ترک کرد .باقر از ((سابقون )) مقرب جنگ بود که السابقون شد و وفادار جنگ حق علیه باطل ماند.
باقر در بزرگترین عملیات درمیان نیروهای پیشرو حضور یابد و بدین ترتیب پس از مدتها زمینه چینی در بهار سال ۶۱ خود را به خطوط مقدم نبرد رسانید و برای آزاد سازی خرمشهر خالصانه جنگید اما حاضر نبود به خانه برگردد تنها پس از یک ماه از آن در عملیات پرشکوه رمضان در منطقه کوشک شمال شرقی بصره به میدان نبرد شتافت و در سخترین مراحل عملیات همراه با یارانش تا گلوگاه دومین شهربزرگ عراق پیشروی کردند.
عملیات پیروزمند محرم سومین عملیاتی بود که چند ماه بعد باقر موفق به درک آن شد و پس از ایفای نقش مهم به شدت از ناحیه پا مجروح شد و پس از بهبودی بلافاصله عازم شد و به کردستان رفت او که سرما و گرما برای او معنا نداشت جنگیدن در جنوب و غرب خوزستان و کردستان همه برای خو عبادت عارفانه و تکلیف خدایی میدانست چرا که هر دو جبهه است و مناطق و کافر هر دو دشمنند هر دو خنجر میزنند یکی از درون دیگری از بیرون باقر به مدت یک سال تمام در کردستان در ۶ عملیات عمده چریکی شرکت کرد در شب های سرد زمستانی در ستیغ پر برف کوهستانهای کردستان شهامت ها و دلاوریهای از خود نشان داده است که واقعاً قلم از نوشتن آنها عاجز است دربانه و سردشت در مناطق خطرناکی که آزاد سازی آنها پیروزی بزرگی بود شرکت فعال داشت هر یک از آن عملیات ها و از خود گذشتگی های او از خاطراتش بر می آید به تنهایی برای حیرت ماها کافی است او در غرب و جنوب به دنبال شیئی گرانبها می گشت و در ی یافتن عنصر گرامی شهادت بود که یک عمر دنبال آن دوید و به گفته خودش برای رسیدن به همان هدف به سپاه آمده بود .
باقر بارها زخمی شد و مزه خون خود را به خوبی چشید و از آن روزی که زخمی شد دیگر عشق او رنگ خون به خود گرفت این زخمی شدنها پیش در آمدی بر شهادت قابل پیش بینی باقر بود که وی آن را یک بشارت تلقی کرده بود .جنگ دور از چشم عافیت طلبان بهروال رو به رشد خود اوامه می دتد و علی رقم تمامی فشار ها و صعئبتهاد ماه به ماه و یال به سال قامهای قاطعتری به جلو بر میداشت در زمستان سال ۶۳ که نیروهای اسلام خود را برای یک حرکت گستردۀدیگر در هورالهویزه و منطقه عمومی شرق دجلۀ آماده می کردند باقر مثل همیشه باز در میان آنان بود در این عملیات او نیز از کسانی بود که با پشت سر گزاشتن عمق ۳۰ کیلومتری باتلاق ها و نیز اره ها پا به ساحل دشمن گذاشت و در گیر نبرد مقدس بدر شدند نبرد سختی بود و فرزندان انقلاب در آن معرک غریب یک مقاومت تمام عیار را به نمایش گذاشتند اما باقر در این عملیات نیز به آرزو و وصال خود نرسید.
او در انتظار چیزی بود که در عملیات ها یافت می شد عملیات به عملیات دنبال گمشده ای می گشت ولی حتی در چهارمین مرحله که خود را در آغوش شهادت می انداخت آن را نیافته بود زمستان سال بعد هم در امتهان سالیانه جبهه آماده شد و شانس خود را آزمود و به عشق شهادت به جبهه رفت این بار یکی از حماسی ترین نبردهای تاریخ جنگ به وقوع پیوست باقر برای اطمینان بیشتر خود را در عمیقترین بخش دریای عشق افکندو در جمع غواصان اطلاعات عملیات این فرشتگان جبهه ، به آب بلکه به آتش زد ماموریت طاقت فرسا و تاریخی که باقر به عهده می گرفت.
عبور از دریای طوفانی اروند با سنگین ترین تسلیحات انفرادی و بدون هیچ جا پا برای درهم شکستن خط مقدم دشمن چسبیده به ساحل اروند رودبود ماموریتی که شهادت قطعی در متن آن خوابیده بود و پیش از آن که یک حرکت نظامی باشد یک پرواز عاشقانه و یک سیاحت عارفانه بودباقر در پیشگاه حضرت دوست بدون هیچ توجیه و بی هیچ ابائی خود را در آتش افکند و به بازگشت خود فکر نکرده ساعتی بعد جبهه افسانه ای شط العرب و دروازه های قفل شده فاو گشوده شد و باقر نیز در نزد خدای خویش خوشحال بود که توانسته است در این میان نقش داشته باشد .
غواص ها در کمال حیرت و نابوری دشمنان و ترفندها و استراتؤیست های روشهای نظامی جهان از آب متلاطم اروند گذشتند اما باقر هنوز به آرزوی شخصی خود نرسیده بود به شدت مجروح گشت و به مدت یک شبانه روز با بدنی خون آلود و پائی شکسته در حال اغماء ان سوی آب در لا به لای نخل ها در خاک افتاده بود . تا مرز شهادت پیش رفت ولی هنوز تا روزموعود یک سال فاطمه مانده بود تقدیر شهادت به خوبی نوبت را رعایت می کند و جهان هنوز همان دست بسته تقدیر است
باقر همچنان ایستاده بود ایامی که او را در پشت جبهه در کنار خانواده خویش می یافتم یا برتخت نقاهت خوابیده یا بر روی چرخ مجروهین نشسته ویا عصا در زیر بغل با پای گچ بسته مشاهده می کردیم او تا آخر ایستاد بعضی از برادران که با شور و اردجنگ شده بودند اما پس از دیدن یکی دو عملیات بریدند ولی باقر دست بردار نبود.زمستان سال بعد ۶۵ بار دیگر به منطقه رفت و بار دیگر برای خط شکنی داوطلب شده در پیشاپیش رزمندگان به آب زد این بار هم فرمانده بود ولی فرمانده غواص ها خط بصره وشلمچه به عنوان یکی از پیچیده ترین خطوط سرتاسری جبهه بین خود رزمندگان اسلام معروف بود شکستن ان از نظر نظامی یک ریسک به حساب می آید ول پای عشق به هر جا باز شود همه ریسک ها معقول می شوند و در جبهه ها عشق بوده است که حرف آخر را زده است باتلاقهای شلمچه چگو نه گشوده شد ؟جز با مدرنترین تسهیلات آری با عشق بار دیگر قواسان گام در آب و آتش زدند و باز باقردر میان آنان بود بعنوان مسئول اولین گروهان قواصی از لشگر فاتح عاشورا فرماندهی گروهی از برادران را تقبل کرده و بسوی سنگر های متراکم دشمن هجوم را آغاز کردند ۴دیماه ۶۵ عملّیات کربلای ۴ و حماسه عاشورایی که رزمندگان انقلاب آفریدند برای همیشه در تاریخ بعنوان سرمشق خلوص و خود سازی و ثابت گردیدند در این محور عملّیاتی لشکر که مربوط به به فرماندهی باقر می شد به ناگاه کار گره خورد گروهی از نیروهای باقر جلوی چشمشان بخون تپیدند باقر خون سرخ همرزمانش را دید و بسوی آتش یورش آورد ولی هنوز تا لحظۀ موعود دو هفته باقی مانده بود درست دو هفتۀ بعد عملّیات کربلای ۵ در همان منطقه آغاز گردید و باقر به خاطر همان اصراری که بشهادت داشت بار دیگر به صف جلوداران عملیات شرق بصره ملحق شد و با خوشحالی تمامئ به باتلاقهای شلمچه زد اکنون دیگر استحقاق آنرات داشت که پس از آن همه مناجات و نیایش و آن همه اصرار و بازی با آتش به آرمان وصال برسد باقر در حین شکستن خط و در بیرون آب آماج آتش یزیدیان قرار گرفته و بالاخره توفیق شهادت را در میان آتش و خون قاپید ۱۹دیماهد که روز سرآغاز انقلاب بود برای باقر دو ارمغان قیمتی بود و دو پیروزی بزرگ آورد یکی شکستن خط شلمچه و آغاز پیشروی بزرگ کربلای ۵ بسوی بصره که پیروزی عمومی جنگ بود .پیروزی دیگرش شرف شهادت در راه خدا آنهم در آب آری باقر لحظه ای آرام ننشست و آن سردار وفادار انقلاب حتی لحظه ای در مسئولیت خود شک نکرد.

فرازی از وصیت نامه:

…..ای برادران و خواهران بالاخره دنیا می گذرد و زندگی به پایان می رسد و سرانجام مرگ همه ما را در خواهد یافت و چه مرگی بهتر از شهادت که خدا نصیب انسان کند و این مرگ پر افتخار آغوش خود را به روی انسان بگشاید…….
……برادران و خواهران که در مزار شهداءجمع می شوید آنموقعی که یک پیکر آغشته به خون را تشییع کردید و از آنجا برگشتید چند لحظه ایی فکر کنید و به خود بیائید که برای چه به تشیع جنازه امده اید و این شهید به کدام راه و برای چه چیزی به شهادت رسیده است ؟ آری همانطور که معصوم (ع) فرمود یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است.
…. خواهران و برادران از غیب کردن بپرهیزید از تهمن زدن دوری کنید انجام ان گناهان خیلی آسان ات ولی عذابش درد ناک از خود پرستی و تکبر بپرهیزید و همیشه خود را دزر پیش گاه خدا حاضر بدانید.
… ا مردم جبهه ها را خالی نگذارید ای خواهر و برادر همه به فکر جنگ باشید ای مادران و پدران فرزند انتان را به جبهه بفرستید و از مال و جان خود در راه خدا بگذارید و اگر در این راه هر خطری برایتان پیش آمد برای رضای خداست و در نزد خدا اجری عظیم خواهید داشت.
. . .هیچگاه شهداء را فراموش نکنید به برکت خون ان شهیدان که شما آنجا آسوده نشسته اید هر هفته عصر پنج شنبه به مزار شهدا بروید و آن عزیزان را زیارت کنید و در آنجا برای طول امام عصر دعا کنید که قبول می شود.
راهی که من آنرا برگزیده ام بدون شک راه ابا عبدالله الحسین (ع)است و این راه تنها راهی است که انسان را به سعادت می رساند مواظب باشید از این راه خارج نشوید .
…همه بدانید که من این راه را آگاهانه انتخاب نموده امو در این راه اگر هزاران جان هم داشتم می دادم ای پدر و مادر عزیزم از شما خیلی تشکر می گکنم که باعث شدید من به جبهه بیایم و به آرزویم برسم و هیچ وقت مانع آمدنم نشدید شما برای من زحمت فراوان کشیده اید و رنج بسیار تحمل نموده اید خدا به شما عوض بدهد
…ای خواهرانم فرزندان خود را خوب و صحیح تربیت کنید فرزندانی مقاوم و مخلص تحویل جامعه بدهید و خودتان هم صبور باشید.
…برادرانم سنگر به خون آغشته ام را پر کنید و اسلحهئ بر زمین افتاده ام را بر گیرید و به دشمنان اسلام ثابت کنید ما در راه خدا تا آخرین قطره خونمان و تا آخرین نفرمان خواهیم جنگید.
….. بدانید بلاخره حق پیروز است و فتح نهائی با ماست گرچه طول می کشد کربلا آزاد خواهد شد فقط صبر کنید که خداوند با صابران است.
…. مسئله اصلی ما فقط و فقط جنگ است از خانه هایتان بیرون بیائید از این دنیای پست ببری از خانه و زندگی دل بکنید که امروز جهاد بر همه واجب است .
…. پدر ومادرم در شهادت من صبور باشید و بدانید ما از کاروان عقب مانده ایم باید هر سه برادر تا به حال شهید می شدیم که انشاء الله می شویم.