خاطره ای از شهید میرزا علی رستمی خانی به روایت فرمانده دانشکده افسری

همرزم شهید،سردار حاج منصور عزتی (فرمانده دانشکده افسری امام حسین(ع)): در عملیات بدر آتش دشمن بسیار سنگین بود.طوری که هیچکس توان حرکت نداشت بر اثرآتش دشمن، همه جا تاریک گردید و دود آتش همه جا را فرا گرفت.لحظات بسیار سختی بود.من به ادامه مطلب

خاطره ای از پدر شهید میرزا علی رستم خانی (ما به پیروزی فکر می کنیم)

پدر شهید رستم خانی در مورد شهید بزرگوار نقل می کنند: بنده نمی دانستم میرزا علی در جنگ چه مسؤلیتی در جنگ دارد و هنگامی که به جبهه رفتم دیدم که او فرمانده تیپ است،خیلی زحمت کشید و خیلی زخمی شد. به ادامه مطلب

خاطره ای از مادر شهید میرزا علی رستم خانی (تا نفس دارم به جبهه می روم)

مادر شهید نقل می کند: میرزا علی هنگامی که بچه بود خیلی به نمازو روزه علاقه داشت در حالی که هنوز سن و سال او بسیار کم بود ولی می گفت من باید نمازم را بخوانم. معلم های او نیز به او ادامه مطلب

خاطره از سخت کوشی شهید میرزا علی رستم خانی

ادریس رستم خانی برادر شهید : در جبهه بارها و بارها از جاهای مختلف بدن مجروح شده بودند بدون اینکه کسی از آن مطلع شود،در یکی از حملات از ناحیه شکم و کبد شدیداً مجروح و به بیمارستان ایران مهر تهران اعزام ادامه مطلب

خاطره ای از شهید میرزا علی رستم خانی (دین داری شهید)

همسرشهید می گویند: شهید بزرگوار همیشه در جبهه بودند و کم به خانه می آمدند مگر ماموریتی پیش می آمد که به زنجان بیایند و وقتی که به زنجان می آمدند در خانه صوت قرآن ایشان فضای خانه را نورانی می کرد ادامه مطلب

خاطره برادر سید علا موسوی در مورد برادر شهید ابولفضل نوری

با گرامیداشت یاد شهادت شهید بزرگوار ابوالفضل نوری که احتمال می دهم مفقود الجسد باشد ، ابتدا بنده در برخورد اول سیمای ایشان بنده را به خودش جذب می کند محکم صحبت کردنش و اینکه همیشه کتابی زیر دستش بود و هر ادامه مطلب